فاطمهفاطمه، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

نخود مامان

جلسه 6 خلاقیت

عشقم جلسه 6 رو من خیلی دوست داشتم خاله با استفاده از نشاسته و اب و رنگای خوراکی قنادی براتون رنگ درست کرد و به شما قلم مو داد و شما رو کاغذ دیواری کلی نقاشی کردی و حال کردی جلسه اخرم نرفتیم چون مادر بزرگت از مکه اومد ما اونجا بودیم کلی لباسای قشنگ برات اورده بود 1 شنبه ولیمه اشه انشالا بشه کلی عکس ازت بگیرم دخترکم دیشبم که رفتیم بیرون شما رو نبردیم هوا  سرد شده  میترسم ببرمت کمی هم عطسه میکنی کلی دلم برات تنگ شد هی زنگ میزدم خونه مامانی که بات حرف بزنم تو هم میگفتی مامان بل یعنی مامان بغلم کن منم اتیش دیشب همش به بابایی میگفتم منو باید محرم بفرستی کربلا بابایی قبول نمیکنه میگه خطرناکه منم گفتم بابا عشق حسین دیوونم کرده که همه ...
10 آبان 1392

فاطمه هوو من میشود

دخترم عشقم این روزا اینقد کارای بامزت زیاد شده که دلم نمیاد ننویسم این روزا که هوو من شدی به محض اومدن بابایی میدوی بغلش میگی سلام بابایی اونم با شوق میپری بغلش و بوسش میکنی بعدم همراهیش میکنی که لباساشو عوض کنه بعدم میشینی بغلش دستاتو دور گردنش میندازی و میگی بابایی مال خودمه مال منه مال منه مامان نیا برو و اصلن اجازه نمیدی نزدیک بابا بشینم به محض نزدیک شدنم گریه میکنی بابا رو محکم تر بغل میکنی و منو میزنی موهامو میکشی و بازم میگی بابا مال منه برو عجب زمونه ای شده خوشبحال بابایی خدایی با وجود فاطمه نیازی به حوو ندارم قربون حوو کوچولوم بشم ماشالا زبونت خیلی باز شده صبحا که بیدار میشی میگی بابا کجاست میگم سر کار بعد میگی بابا کی میاد م...
10 آبان 1392

جلسه 5 خلاقیت

عشقم یک جلسه خلاقیتو غیبت داشتیم مشهد بودیم در جلسه ٥ شما با مفهوم سبک و سنگین اشنا شدید به این شکل که خاله یه طشت اورد و اب ریخت توش اونوقت چندتا سنگ اورد و به شما گفت سنگینه میره ته اب اما نی سبکه میمونه روی اب تو که فقط میخاستی اب بازی کنی حالا نمیدونم فهمیدی ایا؟ ...
4 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به نخود مامان می باشد